ای که پی حرص و هوا می روی
راه نه اینست . کجا می روی؟
راه بران زان سوی دیگر شدند
پس تو برین راه خطا می روی
روی برگردان که بروی آردت
این که تو آنرا ز قفا می روی
نیک ز بد با زندانی همی
زان بر هر چیز فرا می روی
بر طمع سود و زیان می کنی
از پی راحت به بلا می روی
هیچ تو در بند بقا نیستی
خود همه در بند قبا می روی
نیستی آگه که تو بی خویشتن
دم بدم از خود به فنا می روی
هر چه دروغست ز خود دور کن
گر تو ره صدق و صفا می روی
با تو همه لطف و کرم کرده اند
پس تو چرا راه جفا می روی؟
حرص جوانت بتر از اژدهاست
گر چه ز پیری به عصا می روی
عمر گرامی ز تو ضایع شدست
شاید اگر پشت دو تا می روی
هستی تو داد ترا بر فنا
نیست شو از راه بقا می روی
چون به نماز آیی آهسته باش
از چپ و از راست چرا می روی؟
ساعتکی ساکن و بر جای باش
چون بتقاضای عطا می روی
یک جهتی تا که نیی در نماز
چون بنمازی همه جا می روی
بر سر راهی سفری بس دراز
وانگهی از توشه جدا می روی
مظلمه در گردن و وزروو بال
وه که چه با برک و نوامی می روی
حاصل خود بین که پس از شصت سال
بر چه صفت پیش خدا می روی