چنین باشد فتوح آسمانی
کت از جائی رسید کان را ندانی
خدا داد آن خداوند غزا را
که در خور بد غزاهاش، این جزا را
همه چندین متاع پادشاهی
که بود آثاری از فضل الهی
ظرایف کاید از فرمان گزاران
ز بهر تاج و تخت تاجداران
بسی صندوق ها پر تنگه و زر
که بکشائی اگر صندوق را سر
صف پیلان جنگی وا گزیده
ز ماران اژدر ایشان گزیده
گران گنجی چو دریا بی کرانه
که مالامال شد دشت از خزانه
خزاین می رسید اشتر بر اشتر
قطار اندر قطار از گنجها پر
اسیر و اسپ و مال و رخت و کالا
زر و سیم و در و لولوی لالا
ملک بر کرسی دولت نشسته
سران در پیشدستی، دست بسته