گر عهد تو بشکست دل اندر بر او
سرّ دل او گشت قضای سر او
خصمی که بر او فسوس کرد اختر او
او را عملی داد نه اندر خور او
ماییم به مهر و دوستی در خور او
فرماندهٔ عالمیم و فرمانبر او
سروی که بنفشه برگل آمد بر او
اقبال رسانید به گردون سر او
آمد به سر آن مرتبه و حشمت او
مالک تن او برد و ملک نعمت او
خصمی که ستم بود همه همت او
کردند به کُره عالمی خدمت او
هر مملکتی که هست بر روی زمین
بوالفتح ملکشاه کند فتح چنین
زین فتح که کرد شاه در کشور چین
هم ملک همی نازد و هم دولت و دین
پیروزی و نصرت تو بر روی زمین
آرایش دولت است و افزایش دین
ای برده به شمشیر همه ملک تگین
آورده همه ملک تگین زیر نگین