گَرْد از رخِ آستین به آزَرْم فشان،
کان هم رخِ خوب نازنینی بوده است.
* هر ذره که بر روی زمینی بوده است،
خورشید رُخی، زُهره جَبینی بوده است،
و آنگه زِ برایِ خشتِ گورِ دگران،
در کالبدی کشند خاکِ من و تو.
از تن چو برفت جان پاک من و تو،
خشتی دو نهند بر مَغاکِ من و تو؛
من در عجبم ز میفروشان کایشان
به زانکه فروشند چه خواهند خرید
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
بسیار لب چو لعل و زلفین چو مشک
در طبل زمین و حقه خاک نهاد
آنکس که زمین و چرخ و افلاک نهاد
بس داغ که او بر دل غمناک نهاد
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است
گردنده فلک نیز بکاری بوده است