ز آن به وصف تو زبانم چو لبت شیرین شد
که بلیسیدم از آن لب به زبان شیرینی
بوسه ای داد لبت، قصد دگر کردم، گفت
کین یکی بس بود از بهر دهان شیرینی
لب نانی که به آب دهنت گردد تر
شهد دریوزه کند ز آن لب نان شیرینی
ای لب لعل تو را بنده بجان شیرینی
لب نگویم که شکر نیست بدان شیرینی
به دست دل قدم صدق سیف بر سر کویت
نهاده چون سر مجنون بر آستانهٔ لیلی
چراغ ماه نتابد به پیش شمع رخ تو
شعاع مهر چه باشد به نزد نور تجلی
خراب گشتن ملک است دل شکستن عاشق
حصار کردن قدس است بهر کشتن یحیی
تو در مشاهده با دیگران و من شده قانع
ز روی تو به خیال و ز وصل تو به تمنی
اگر چه نیست تویی و منی میان من و تو
منم منم به تو لایق تویی تویی به من اولی
بر آستان تو بودن مراست مجلس عالی
به زیر پای تو مردن مراست پایهٔ اعلی