هر زمان شادی نوست مرا
زان رخ همچو صورت نوشاد
ای بسا دل که از هوای لبت
در میان گل و گلاب افتاد
هر کجا یاد چهره تو کنند
هیچکس را ز عید ناید یاد
ای به عیدی دلم به روی تو شاد
عید را روی تو مبارک باد
گر از غم بر درت جان داد سهل ست
چو من در شهر عشقت صد گدا هست؟
چو گویم وصل،گویی وقت آن نیست
به غم قانع شدم اینت رضا هست؟
به غم گفتی برو خون کن دلش را
ز غم واپرس تا خود دل به جا هست؟
سلامم را جوابی نیست از تو
بگو در هیچ مذهب این روا هست؟
چه گویم وای دل گویی که جان کن
کنون هم از تو پرسم این وفا هست؟
ز من چندانک می خواهی وفا هست
از این معنی بگو یک جو تو را هست؟