گفتیم که ما و او بهم پیر شویم

ما پیر شدیم و او جوانست هنوز

دل در پی عشق دلبرانست هنوز

وز عمر گذشته در گمانست هنوز

مرسوم طمع مدار و تشریف مپوش

ادرار قلم بر نه و انعام مخور

ای دل پس از این غصهٔ ایام مخور

جز نی مطلب همدم و جز جام مخور

رفتی به سفر عظیم نیکو کردی

آن روز مبادا که تو یک بار دگر

ای بر دل هرکس ز تو آزار دگر

بر خاطر هر کسی ز تو بار دگر

جان میده وداد طمع و حرص مده

غم میخور و نان منت آلوده مخور

ای دل پس از این انده بیهوده مخور

زین پیش غم بوده و نابوده مخور

با زلف تو قصه ایست ما را مشکل

همچون شب یلدا به درازی مشهور

ای لعل لبت به دلنوازی مشهور

وی روی خوشت به ترکتازی مشهور

تعداد ابیات منتشر شده : 510165