شورش عشاق در عهد لب شیرین لبت

ای خوشا عهدی که شورش عشق و شیرینش تویی

خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی

کار فرمایش محبت، مصلحت بینش تویی

از کمند تو فروغی به سلامت بجهد

که ستم پیشه و عاشق کش و بی پروایی

بر سر کوی تو جان را خوشی خواهم داد

زان که خوش صورت و خوش سیرت و خوش سیمایی

عشق بازان تو را با مه و خورشید چه کار

کاهل بینش نروند از پی هر زیبایی

ذره را پرتو مهر تو کند خورشیدی

قطره را گردش جام تو کند دریای

کافر عشق تو آزاده ز هر آیینی

بستهٔ زلف تو آسوده ز هر سودایی

ترک سرمستی و در کردن خون هشیاری

طفل نادانی و در بردن دل دانایی

با تو ای می غم ایام فراموشم شد

که فرح بخش و طرب خیز و نشاط افزایی

آنچنان بی خبرم ساخت نگاه ساقی

که نه از می خبرم هست و نه از مینایی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165