کنیز مطبخی از خشم نیم سوز به دست
ستاده بر طرفی همچو دیو ظلمانی
زن نجیب وی اندر قفا یساول وار
گرفته چوب و درافکنده چین به پیشانی
تبارک الله فرجی دو مغزه چون بادام
به شرط آنکه به بادام شکر افشانی
کنیزکی شهدالله ز شهد شیرین تر
لطیف و دلکش و موزون چو شعر قاآنی
چنان کنیزک زن راگرفته است به کار
که هرکه بیند گردد ز دور شیطانی
غرض چه گویم زن از قفا چو حلقه به در
ز پیش شوی جوان گرم حلقه جنبانی
قضیب شوی نخواهد به فرج خویش تمام
که مال شوی نسازد تلف به نادانی
به شوهرش ز نجابت جماع می ندهد
که از نجیب عجیبست فعل شهوانی
چو صرفه جویی و امساک عادت نجباست
نجیب وار کند شرفهای پنهانی
زن نجیب کهن سالش از قفا نگران
چو پاسبان که کند دزد را نگهبانی