دیده پرنور شود نرگس نابینا را

گر به گلشن رسد از پیرهن او بوئی

سر و کارم به غزالیست کزاغیار مدام

می کند روکش مردم به یک آدم روئی

طفل نو سلسله ای شوخ تنگ حوصله ای

شاه دیوانه و شی ماه مشوش موئی

دل خود رای مرا برده گل خودروئی

ترک خنجر کش مردم کش آتش خوئی

هان محتشم درین راه سر نه که سالکان را

مشکل بود به این پا راه نیاز پوئی

در پاکدامنی ها دخلی ندارد اما

مانند خرقه پوشان دامان خرقه شوئی

بوی بهشت دارد این باغ اگرچه حالا

در وی مشام جان راست وقت بنفشه بوئی

در جستجوی ما نیست هیچت تعلل اما

گاهی که جمع گردید اسباب تندخوئی

در کامیابی توست سعی از تو بیش ما را

در قتل ماچه لازم چندین بهانه جوئی

شغل طبیعت اوست در عین خشم و اعراض

زان نرگس سخن گو دزدیده عذر گوئی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165