بوالفضایل بر او نهد دیده
راست چون مردمان نادیده
باز ماند دو دست او از کار
آب گیرد دهانش در شلوار
نرخری گر به پشت ماده خری
بر جهد و افتدش بر او نظری
مادر قحبه را نکو خلف است
روسپی زاده را نکو علف است
بس نشاطی و مجلسی طیبی است
عیش را و نشاط را سببی است
طقطق پای او چو برخیزد
شادی و لهو در هم آمیزد
ماهوک در میان چو در گردد
مجلس از خرمی دگر گردد
وآنکه بر آخری رسد مجلس
شود از عقل هر کسی مفلس
وآنچه گفتم همه درست ترست
که به خوبی زبیده دگرست
سخت شلوار بند و پاکیزه ست
ممکن آید که نیکو دوشیزه ست