شد فراموش کز برای تو باز
من چه کردم ز نیک پیوندی
تا من اکنون ز غم همی گریم
تو به شادی ز دور می خندی
بوالفرج شرم نامدت که بجهد
به چنین حبس و بندم افکندی
دارم چو تو بت روی و دلارام نگاری
سازم ز جمال تو من امروز بهاری
گرد باد خزان کرد به ما به رحیل آری
وز لشکر نوروز برآورد دماری
نشگفت بود چو تو نتیجه
از طبع محمد خطیبی
ای شعر محمد خطیبی
چون گل همه حسن و رنگ و طیبی
جاودان باد دولت تو که تو
نام نیکوت جاودان کردی
دایم از عمر شادمان بادی
که مرا زود شادمان کردی
بر من ای سر به سر همه احسان
بار احسان خود گران کردی