بر شکافم سینه وز تشویش عالم وارهم
عالم از من وارهد من هم ز ماتم وارهم
بود این حق وفا الحق که ریزم خون خویش
هم درون خود کشم در خون و هم بیرون خویش
همت او چشم بر دنیا و مافیها نداشت
نسبتی با مردم بی حالت دنیا نداشت
همچو او مردانه مردی در صف مردان نبود
مرد جنگش اژدها گر بود رو گردان نبود
نی همین ما را سیه پوشید و ماتم دار کرد
این مصیبت در شب و روز زمانه کار کرد
ماتم صعب است کامد پیش ارباب سخن
گو سخن هم در سیاهی شو چو اصحاب سخن
ماتم عشق وعزای او چه با عالم نکرد
کیست در عالم که برخود نوحه ماتم نکرد
اینکه قاسم بیگ قسمی کشته شد تحریک تست
هر چه شد از شومی روی شب تاریک تست
چرخ نیلی خم پلاسم برد و ازرق فام کرد
و ز تپانچه روی من رنگ پلاسم وام کرد
وحشی کسی چه دغدغه دارد ز حشر و نشر
کش روز نشر با شهدا می کنند حشر