بروزی رسند از در او خلایق
در او در آسمانست گویی
سرای ترا ، شهریارا ، ز نزهت
بهر گوشه صد بوستانست گویی
چیست به زان ثنا ؟ که خوانندش
فضلای جهان بهر جایی
مدحتی گویدت ، که هر بینش
باشد آراسته چو دیبایی
باده ای از شراب خانهٔ خاص
خوشگواری ، نشاط افزایی
گر فرستی بنزد این خادم
که چنو نیست نظم آرایی
نیست با دانش و شجاعت تو
هیچ پیری و هیچ برنایی
پست باشد بپیش همه تو
هر کجا چرخ راست بالایی
اختران سپهر کی بینند
همچو رأی تو کار فرمایی؟
نه چو قدر تو هست گردونی
نه چو جود تو هست دریایی