من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم
رفتی و آخر شکستی عهد خویش
کاش از اول نمی دیدم تو را
ز آشنایی مردم رمیده ایم رهی
که بوی مردمی از هیچ کس نمی آید
به رهگذار طلب آبروی خویش مریز
که همچو اشک روان باز پس نمی آید
ز نارسایی فریاد آتشین فریاد
که سوخت سینه و فریادرس نمی آید
نسیم عشق ز کوی هوس نمی آید
چرا که بوی گل از خار و خس نمی آید
ز بس بر تربت صائب عنان گریه سر دادم
رهی از چشمهٔ چشمم خجل شد زنده رود امشب
بیاد غنچه خاموش او سر در گریبانم
ندارم با نسیم گل سر گفت و شنود امشب
که بود آن آهوی وحشی چه بود آن سایه مژگان؟
که تاب از من ستاند امروز و خواب از من ربود امشب
فراز چرخ نیلی ناله مستانه ای دارد
دل از بام فلک دیگر نمی آید فرود امشب