"کای بکرده لب تو مکاری

هیچ ممکن بود که یکباری؟!"

بعد ازین رخ به خون همی شویم

زار می گریم و همی گویم:

چون جدا کرد ناگهان ز منت

در ربود آن نواله از دهنت

گنده پیری ددی بدین زشتی

خدمت نوح کرده در کشتی

چند ازین تن به غصه در دادن؟

پیر گشتم ز پیرزن گادن!

گه گهی خواندم به ناز پسر

کیر خر در کس چنین مادر!

هست در بندکیر چون سندان

در دهانش نمانده یک دندان!

راست گویی که هست اسرافیل

صور در دم گرفته بی تأویل

گر تو روزیش ناگهان بینی

چست بنشسته در پس بینی

علت کونش سالها داده

استخوانهاش در هم افتاده

تعداد ابیات منتشر شده : 510165