دگر گفت کز بخت کاموس کی
بزرگ و جهاندیده و نیک پی
فرستاد کس بخردان را بخواند
بسی داستان پیش ایشان براند
ز سغد کشانی سپه بر گرفت
جهانی درو مانده اندر شگفت
بدین داستان در ببارم همی
بسنگ اندرون لاله کارم همی
چو از جنگ پیران شدی بی نیاز
یکی رزم کیخسرو اکنون بساز
فرستاد هر سو فرستادگان
بنزد بزرگان و آزادگان
بزیبد ببد شاه یک هفته نیز
درم داد و دینار و هر گونه چیز
کزو رنج بر مهر بگزیده ای
ستایش بدین گونه بشنیده ای
بدآنگه بدو گفت تیمار دار
چو بیژن نبیند کس از روزگار
اگر زنده گردد تن مرده مرد
جهاندار گستهم را زنده کرد