دل زارم بود در صیدگاه عشق نخجیری

که بر وی هر زمان ابرو کمانی می زند تیری

ساقیا صبح است و طرف باغ و هاتف در خمار

گر نه در ساغر کنون می می کنی کی می کنی

ناله و افغان من بشنو خدا را تا به کی

گوش بر آواز چنگ و نالهٔ نی می کنی

راه اگر گم شد نه جرم ناقه از سرگشتگی است

بی گناه ای راه پیما ناقه را پی می کنی

می نوازی غیر را هر لحظه از لطف و مرا

دم بدم خون در دل از جور پیاپی می کنی

ای که در جام رقیبان می پیاپی می کنی

خون دل در ساغر عشاق تا کی می کنی

همه آرزوی هاتف تویی از دو عالم و بس

همه کام او برآید اگر از درش درآیی

گرهی اگر چه هرگز نگشوده ام طمع بین

که ز زلف یار دارم هوس گره گشایی

شد از آشناییش جان ز تن و کنون که بینم

دل آشنا ندارد خبری ز آشنایی

تو درون پرده خلقی به تو مبتلا ندانم

به چه حیله می بری دل تو که رخ نمی نمایی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165