از لطف تو عیدیی طمع دارم لیک
ترسم که توام طفل طبیعت خوانی
ای درگه تو عید گه روحانی
در تهنیتت هم انسی و هم جانی
من بودم و دیدنی چو این هم منع است
آن نیز به یاران دگر ارزانی
گر با تو گهی نظر کنم پنهانی
لازم نبود که طبع خود رنجانی
نی از پی آزار به سوی تو شتافت
آمد که شکایت کند از بیکاری
در عهد معالجات تو بیماری
بیکار شد از شیوه خلق آزاری
بالله که آنچنان براتی می بود
گر از طرف تو التفاتی بودی
ای کاش برات من براتی بودی
کز مفلسیم خط نجاتی بودی
من می گفتم که عشق من تا به کجاست
گر ز آنطرف از عشق مقامی بودی
گر درخور مهرم احترامی بودی
نزدیک توام قدر تمامی بودی