خلقی ز فکر هرزه بیان پیش می برد

نازد پدر به شهرت فرزند ناخلف

از رونق کمال تعین حذر کنید

دکان مه پُر است ز آرایش کلف

سیری کجاست تا نگری اقتدار خلق

بالیدگی مخواه ز گاوان کم علف

ساز تبختر است اگر مایهٔ شرف

این خواجه بوق می زند اقبال چنگ و دف

بیدل از اهل زمان چشم ترحم بردار

گریه خون ریختن است از مژهٔ بی نم تیغ

جبن بر جوهر غیرت نگماری یارب

زن حیز است اگر مرد شود ملزم تیغ

شرم دارد سر پیمانه ز سامان غرور

چون نیام تهی از خویش گرفتم کم تیغ

جز به تسلیم درین عرصه امان نتوان یافت

چو مه نو سپر ایجاد کند از خم تیغ

از قضا بیخبری ، ورنه درین عرصهٔ وهم

سر فرمانبر تسلیم ندارد غم تیغ

غافل از درد مباشیدکه در عرصهٔ عشق

زخمها همچو نیامند همه توام تیغ

تعداد ابیات منتشر شده : 510165