نیارم به نا محرمان باز گفت

چه گویم که با من که این راز گفت

اگر سرِّ مردان ندارم نگاه

کله سر نبیند دگر سرکلاه

مرا خود در اوقاتِ ردّ و قبول

نباشد غمِ ترّهاتِ جَهول

بسی طعنه دریابِ ما می زدند

ازین نوع تشنیع ها می زدند

اگر از نزاری وَرعّ باورست

ز اعجوبه ها این عجایب ترست

بود ممکن و نیست از ممکنات

شکیب نزاری ز آبِ حیات

ز اضداد جمعیّت و اتّفاق

ز جوزا اگر نیز شد جفت طاق

وگر سرکه را استحالت بود

وگر منجمد را مقالت بود

اگر لعل فیروزه گردد به رنگ

وگر موم هرگز شود هم چو سنگ

و گر آب آتش شود آتش آب

قمر قطب گردد سها آفتاب

تعداد ابیات منتشر شده : 510165