چو من ز سوز غمت جان کس نمی سوزد

که عشق خرمن اهل هوس نمی سوزد

کجا به نرمی اندام او بود مهتاب؟

کجا به گرمی آغوش او بود خورشید؟

به مهرو ماه چه نسبت فرشته روی مرا؟

سخن مگو که مرا نیست تاب گفت و شنید

گر به دروغ هم بود شیوه مهر ساز کن

دیده عقل بستهام کز تو خورم فریب را

چاره من نمی کنی چون کنم و کجا برم؟

شکوه بی نهایت و خاطر ناشکیب را

گوهری نیست به بازار ادب ور نه رهی

دامن دریا چون طبع گهرزایم نیست

چه نصیبی است کز آن چشمه نوشینم هست؟

چه بلایی است کز آن قامت و بالایم نیست

تو تماشاگه خلقی و من از باده شوق

مستم آنگونه که یارای تماشایم نیست

به سراپای تو ای سرو سهی قامت من

کز تو فارغ سر مویی به سراپایم نیست

کنج غم هست اگر بزم طرب جایم نیست

هست خون دل اگر باده به مینایم نیست

تعداد ابیات منتشر شده : 510165