دل شکستی، دل شکستی، زین پس دگر با جان رنجوران، مکن

بازی تو ای چشم مخمور

دل غرقه به خون شد یار غار عارف

نه قرار دل وی و نی قرار عارف

داندش خداوند بی چون

کافرینندۀ حسن ذات است

مشکل از هرجهت کار ایران

خون خود حلال این مشکلات است

دشت و هامون ز خون سر به سر خون

رود خون، چشمه خون تا قنات است

زانکه فانی است

چه خوش آنکه ز خون آسیا بگردد

زنده با نقش خون باد نامت

نقش این زندگی را ثبات است

تا ابد رنگ هستی بپذیرد

خون نگهدار ذات و صفات است

گر از این دل خود سر خود خون نریزم

همه خون خودم از مژه بیرون نریزم

گل به دربار خون تهینت گوست

قوۀ مجریه کاینات است

تعداد ابیات منتشر شده : 510165