گر من فرسی یابم از این جنس که گفتم

در حال کنم نزد تو زین شهر ترحل

در معرکه اطراف زمین از حرکاتش

چون نقطهٔ سیماب نماید ز تزلزل

دیو است گه جنگ و شهاب است گه سیر

چرخ است گه زین و زمین است گل جل

صرصر تگ پولادرگ صاعقه انگیز

گردون تن عفریت دل کوه تحمل

آباد بر آن بارهٔ میمون همایون

خوش گام چو یحموم و ره انجام چو دلدل

همواره فلک را ز کمال تو تعجب

پیوسته ملک را به جمال تو تمثل

ای دست امل را به سخای تو تمسک

وی چشم کرم را به لقای تو تکحل

چو بحتری و اصمعی و جاحظ و صابی

هر یک گه شعر و ادب و فضل و ترسل

داری تو ندیمان گزیده که بدیشان

صدر همه احرار فزوده ست تجمل

ور نه گه خلقت ننهادی ملک العرش

بر تارک آن افسر و بر گردن این غل

تعداد ابیات منتشر شده : 510165