قدرش به ملک امکان، بس نامناسب ست

آن در بزرگواری و این از محقری

دارای دین که از پی بوسیدن درش

صد بار بیش خورد، سلیمان، سکندری

در سر هوای حق و بجان شور احمدی

در تن نوای دین و بدل مهر حیدری

بهتر ز قاقمش کند آن خشت، بالشی

خوشتر ز سندسش کند آن خاک، بستری

سر گر نهد بخشت ز روی بلا کشی

تن گردهد بخاک ز راه قلندری

صد ره ز موج خیز حوادث بچابکی

بیرون کشیده رخت بری دامن از تری

همسنگی ار نماید محنت بکوه قاف

یک جو بحکم او نتواند برابری

عارف کسی بود که کند گاه اتفاق

در آب ماهئی و در آتش سمندری

بی صدق و بی خلوص، بدرگاه مصطفی

سلمانی از کجا دهدت دست و بوذری

چوگانی از ارادت اگر نبودت بدست

کی مرد وارگوی سعادت بدر بری؟

تعداد ابیات منتشر شده : 510165