در بحث بسی بگفتگو پیچیدم
بس قشر سخن شنیدم و فهمیدم
آخر بدر خویش بدیدم مقصود
دیدم دیدم که آخرین در دیدم
یکچند بگرد خویشتن گردیدم
یکچند ز این و آن خبر پرسیدم
از چهره جان غبار تن چون رفتم
دیدم دیدم که پای تا سر دیدم
دیدم دیدم که هرچه کردم کردم
دیدم دیدم که هرچه کشتم چیدم
موقوف قیامت نیم اینجا همه شد
اعمال و جزا بیکدیگر سنجیدم
اینجا پاداش هر چه کردم دیدم
اینجا محصول هرچه کشتم دیدم
بس نام نکوی بی مسمی دیدم
از نام نکوی خویش در ننگ شدم
از صحبت خلق سخت دلتنگ شدم
وز دمها چون آینه در زنگ شدم
چندی چه زنان برنگ و بو بودم شاد
آخر بیقین آخرت مرد شدم