زر و زور از تو دست بردار است
آنچه همراه تست کردار است
فاش گردد چو شد زمان حسیب
کز من و اوکه خورده است فریب !
بانک من نور و بانک او نار است
نور من نام و نار او عار است
من و او چون رویم ازین مسکن
« بانک » ماند از او و بانک زمن
وارث این « بانک » را تمام کند
بانک من تا ابد دوام کند
« بانک » من بانک دانش و ادب است
« بانک » او بانک فضه و ذهبست
تکیه بر دانش و هنر کردم
پشت برگنج سیم و زرکردم
صاحب « بانک » می شدم چون شاه
نه همین بانک خشک در افواه
بودیم گر ودیعه ها بر « بانک »
حبس کی گشتمی برابر « بانک »
چون ز محبس کنی نگاه به کوی
هست ایوان بانگ رویاروی