بنشستیم و باده نوشیدیم

گرم گفتیم وگرم جوشیدیم

به مکیدن نداشت لعلش تاب

به دهن نارسیده می شد آب

چادر از برگرفت و پیچه ز سر

من چو چادرگرفتمش در بر

محترم بود ومحترم نامش

داشتم احترام و اکرامش

یعنی آن راکه کیف خواهد و حال

کیف باید ز نقد مالامال

کیفی آویخته زدست دگر

بر لب کیف او زهی از زر

یعنی این دست بوسه گاه کسی است

که به دستش ازین متاع بسی است

داشت زنجیرکی ز زرٌ عیار

به مُچ دست راست شاهدوار

لوده و رند و دلکش و دلبند

مَشتی و شوخ وشوخ چشم و لوند

هم نمک بود و هم طبرزد بود

شور و شیرین که دل نمی زد بود

تعداد ابیات منتشر شده : 510165