در هر نفسی هزار محنت زده را

بی دل کند و ز جان بر آرد غم تو

ابریست که خون دیده بارد غم تو

زهریست که تریاک ندارد غم تو

گفتی که چه کرده ام نگوئی با من

آن چیست نکرده ای چه گویم با تو

آب ارچه نمی رود به جویم با تو

جز در ره مردمی نپریم با تو

گه دوستیی کند که روح افزاید

گه دشمنیی که بوی خون آید از او

عشق است که شیر نر زبون آید از او

بحری است که طرفه ها برون آید از او

حور از بر تو گریخت پرچین بر چین

زیور همه بر تو ریخت پرچین بر چین

ای زلف تو حلقه حلقه و چین بر چین

طغرای خط تو برزده چین بر چین

آن حسن و طراوت که دل و دلبر داشت

دل نیست بر آن و دلبر آن نیست کنون

ما را سر ناز دلبران نیست کنون

آن رفت و گذشت و دل بر آن نیست کنون

تعداد ابیات منتشر شده : 510165