ای قدر توشمس و آسمان ذره

وای رای تو شمع و شمس پروانه

نموده تیره و منسوخ با هوا و فضاش

صفای چرخ اثیر و صفات باغ ارم

در نسیه آن جهان کجا بندد دل

آن را که بنقد اینجهانش تویی؟

بجست با رخ زرد از نهیب تیغ کبود

چنانکه برگ بهاری زپیش باد خزان

ای باد صبح دم گذری کن بکوی من

پیغام من ببر ببر ماه روی من

و از نفس و ذات عوض صورت نبندد

این بنده دگر باره نروید نی نیست

حیات را چه گوارنده تر زآب ولیک

کسی که بیشترش خورد بکشد استسقاش

گر باد انتقام تو بربحر بگذرد

از آب هر بخار که خیزد شود غبار

نه مرا برتکاب تو پایاب

نه مرا برگشاد تو جوشن

باران کمان کامگارت را

نادوخته روزگار بارانی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165