چیست این باغ و این شکفتنها
سرآبی وسیرروغنها
موج رم می زندچه کوه وچه دشت
چین گرفته ست طرف دامنها
نرهید از امل تجرد هم
رشته دارد قفای سوزنها
شب ما را چراغ فرصت کو
خانه روشن کن است روزنها
اعتبار زمانه بیکاریست
قطره گوهر شد از فسردنها
کو فضایی که واکنیم پری
رفت پرواز با نشیمنها
خاک گردم ره طلب بندم
سرمه بالم به کام شیونها
فکر خود بی دماغی هوس است
سرگران شد خمیدگردنها
حیف نشکافتیم پردهٔ دل
دانه بوده ست مهر خرمنها
یارب از سعی بی اثر تا چند
آب کوبدکسی به هاونها
گر ننالم کجا روم بیدل
ششجهت بیکسی ومن تنها