کی باشد کین قفس بپردازم
در باغ الهی آشیان سازم
یا من شکی شوقه من طول فرقته
صبرا لعلّک تلقی من تحبّ غدا
گر جان باشارتی بخواهی زرهی
در حال فرستم و توقف نکنم
کلّ بیت انت ساکنه
غیر محتاج الی السّرج
وجهک المأمول حجتنا
یوم یأتی النّاس بالحجج
آن شب که رخ تو شمع کاشانه ماست
خورشید جهان فروز پروانه ماست
جا نیست نهاده ایم فرمانی را
در عشق کجا خطر بود جانی را