گل وصلت نبوید گر چو غنچه
دلی پر خون لبی خندان ندارد
گداپرور نباشد آن توانگر
که همت همچو درویشان ندارد
به من ده ز آن لب جان بخش بوسی
که درد دل جز این درمان ندارد
غم عشق تو را عنبر مثال است
که عنبر بوی خود پنهان ندارد
امید سیف فرغانی به وصل است
که مسکین طاقت هجران ندارد
بفرمان تو صد درد است او را
وگر ناله کند فرمان ندارد