به چه پیغام کنم خوش دل آزردهٔ خویش
از که پرسم سخن یار سفر کرده خویش
یار اگر هست به هر جا که روی گلزار است
گل گلزار که بی یار بود مسمار است
سیر از عمر خود و زندگی خویشتنم
نیست پروای خود از بی تو دگر زیستنم
مردم از غم ، چه کنم، پیش که گویم غم خویش
همه دارند ترا ماتم و من ماتم خویش
زنده باشند و به زندان بلایی دربند
کز خدا مرگ شب و روز به زاری طلبند