آه کز بی مهری گردون شه باقی نماند
از چه باقی ماند عالم چون شه باقی نماند
کس چه حد دارد که خندد در عزای اینچنین
خود چه جای خنده باشد در بلای اینچنین
این چه آتش بود ای گردون که بر عالم زدی
دود از عالم برآوردی ، جهان بر هم زدی
زین عزا برخاست دود از آتشین رخساره ها
رخ به خاکستر نهان کردند آتش پاره ها
تا ابد سرسبز و خرم نخل این بستان سرا
سد چو وحشی اندر آن بستان سرا دستان سرا