جمالک جلّ عن درک العیون
و قدرک فات تصویر الظنون
و خامرنی لخمر هواک سکر
فلا اصحو الی یوم المنون
تو لاله سرخ و لؤلؤ مکنونی
من مجنونم تو لیلی مجنونی
تو مشتریان با بضاعت داری
با مشتریان بی بضاعت چونی
اکنون باری بنقد در دی دارم
کان درد بصد هزار درمان ندهم
من گریه بخنده در همی پیوندم
پنهان گریم بآشکارا خندم
ای دوست گمان مبر که من خرسندم
آگاه نه ای که چون نیازومندم