شب است و آنچه دلم کرده آرزو اینجاست
ز عمر نشمرم آن ساعتی که او اینجاست
ز چشم شوخ رقیب ای صنم چه پوشی روی ؟
بپوش قلب خود از وی که آبرو اینجاست
حذر چه می کنی از چشم غیر و صحبت خلق
ز قلب خویش حذر کن که گفت وگو اینجاست
نگاهدار دل از آرزوی نامحرم
که فر و جاه و جمال زن نگو اینجاست
خیال غیر مکن هیچ ، کان حجاب لطیف
که چون درد، نبود قابل رفو، اینجاست
شنیده ام به زنی گفت مرد بد عملی
که نیست شوهر و مطلوب کامجو اینجاست
قدم گذار به مشگوی من - که خواهدگفت
به شوهر تو که آن سرو مشکمو اینجاست ؟ !
چو این کلام ، زن از مرد نابکار شنید
به قلب خوبش بزد دست وگفت : او اینجاست
خدا و عشق و عفافند رهبر زن خوب
بهشت شادی و فردوس آرزو اینجاست
« بهار» پردهٔ مویین حجاب عفت نیست
« هزار نکتهٔ باریکتر ز مو اینجاست »