چرخ نیلی خم پلاسم برد و ازرق فام کرد
و ز تپانچه روی من رنگ پلاسم وام کرد
اینکه قاسم بیگ قسمی کشته شد تحریک تست
هر چه شد از شومی روی شب تاریک تست
ماتم عشق وعزای او چه با عالم نکرد
کیست در عالم که برخود نوحه ماتم نکرد
ماتم صعب است کامد پیش ارباب سخن
گو سخن هم در سیاهی شو چو اصحاب سخن
نی همین ما را سیه پوشید و ماتم دار کرد
این مصیبت در شب و روز زمانه کار کرد
همچو او مردانه مردی در صف مردان نبود
مرد جنگش اژدها گر بود رو گردان نبود
همت او چشم بر دنیا و مافیها نداشت
نسبتی با مردم بی حالت دنیا نداشت
بود این حق وفا الحق که ریزم خون خویش
هم درون خود کشم در خون و هم بیرون خویش
بر شکافم سینه وز تشویش عالم وارهم
عالم از من وارهد من هم ز ماتم وارهم
از سخن گر طالعی می داشتند آیندگان
ای بسا دفتر کزو می ماند با پایندگان
وحشی او رفت و نیاید باز از درالسلام
ظل نواب ولی سلطان بماند مستدام
تا ابد این خاندان را باغ دولت تازه باد
طایر اقبالشان دایم بلند آوازه باد