برما دراز دستی زلف تو از قضاست
این تنگ باری لب لعل تو از کجاست؟
با آنکه دل بحلقۀ زلف تو اندرست
پیوسته از وصال تو چون حلقه بر درست
مسعود صاعد آنکه فلک زیر دست اوست
تیر فلک کمینه یک انداز شست اوست
این تیره خاکدان بمکان تو گلشنست
چشم ستارگان بوجود تو روشنست
زانگه که هست دست شریعت نشیمنت
تو دست او گرفته و او نیز دامنت
شهباز دولت تو که پرواز می کند
خود صبر کن که چشم کنون باز می کند
در صدر کامرانی دست تو پیش باد
یا رب ز هر چه هست ترا عمر بیش باد