خدایگان اکابر که پادشاه نجوم
طریق بندگی او به چشم دل سپرد
فلک که بر سر عالم رواست فرمانش
ز حدّ طاعت او پای ز استر نبرد
به حکم بنده نوازی چو فرصتی باشد
به چشم لطف به احوال من فرو نگرد
چو ماجرای من و روزگار می داند
که در شماتت اعدا چگونه می گذرد
حدیث منصب شغل و عمل نمی گویم
به قرض خاصه اگر در خورد غمی بخورد