مصطفی عزم و علی رزمی که هست
ذوالفقارش پاسبان مملکت
تاجدار کشور پنجم که هست
کیقباد خاندان مملکت
داور اسلام خاقان کبیر
عدل را نوشیروان مملکت
خسرو مشرق جلال الدین که کرد
ذوالجلالش کامران مملکت
عنصر اقبال و جان مملکت
گوهر تایید کان مملکت
متصل بینام عقد دولتش را پیش از آنک
منفصل گردند آب و نار و خاک و باد من
سروری کز روی نسبت وز عروسان صفا
هم پسر عم من است امروز و هم داماد من
چون مبارک باد گویم روز او را شک مکن
کآسمان آمین کند وقت مبارک باد من
نام نیکش را نهم بنیادها کز نفخ صور
آسمان بشکافد و نشکافد آن بنیاد من
آنگه گر برهان زردشتی نمایم بس بود
مدح این استاد من، دین من و استاد من