با باده نشین، که مُلْکِ محمود این است،
وَزْ چنگ شنو، که لحنِ داوود این است؛
هنگامِ گُل و مُل است و یاران سرمست،
خوش باش دمی، که زندگانی این است.
می نوش که عمرِ جاودانی این است،
خود حاصِلَت از دوْرِ جوانی این است.
دریاب که، آتشِ جوانی آب است،
هُش دار، که بیداری دولت خواب است.
* می بر کفِ من نِهْ که دلم تاب است،
وین عمرِ گریزپای چون سیماب است،
چون اوّل و آخِرت به جز خاکی نیست،
انگار که بر خاک نه ای در خاکی.
* تَن زن چو به زیرِ فَلَکِ بی باکی،
می نوش چو در جهانِ آفت ناکی؛
فردا که ازین دیْر کُهَن درگذریم؛
با هفت هزارسالگان سربه سریم.
* ای دوست بیا تا غمِ فردا نخوریم،
وین یک دمِ عمر را غنیمت شمریم؛
بگشای سرِ زلفِ بُتی بند ز بند،
زان پیش که بند بندت از هم برود!