ای دست خدا بگیر لختی دستم
کز سخت دلی و سست بختی رستم
با آنکه هنوز از می دوشین مستم
در مهد طرب به خواب نوشین هستم
خیاط صفت لباس الفت ببریم
من از گز کیر و تو ز مقراض دو لنگ
گفتم به زن نظام کای لولی شنگ
خواهم که به چاله ات فروکوبم دنگ
آنگونه ز جام عشق مستم دارد
کآگاه نیم ز خویش و از مستی خویش
تا یار مرا ربوده از هستی خویش
واقف نیم از بلندی و پستی خویش
دهرت ز مراد خویش دارد محروم
یا دست جهان ببند یا پای هوس
بر روز ستاره تا کی افشانی بس
در روز ستاره بالله ار بیند کس
در عهد ملک که باده مستی ندهد
اندر کف مست خنجر تیز نگر
آن نرگس مست فتنه انگیز نگر
آن خنجر مژگان بلاخیز نگر