ور بود هم چرا بود در تاب

نه بریده شدست تخم سداب

این همه چیزها گران نبود

بچه باید که در میان نبود

خیره ویحک چرا شود غمناک

چون به مشتی دو آب گردد پاک

ور شود نیز وقتی آلوده

چه دهد دل به رنج بیهوده

زآن بضاعت کزو نگردد کم

چه خورد ریش گاو رشگن غم

از میانه عوی برآورده

رشک را دست موزه ای کرده

در هم افتاده اند چون خر و گاو

همه با یکدیگر بکاوا کاو

با دل خویش گوید ای عجبی

نیست کس راز مردمان ادبی

چون شتر بر گرفت راه دره

خویشتن خفته سازد اینت سره

غیرت رنگ و جنگ و جوشش نیست

جز غم خوردنی و پوشش نیست

تعداد ابیات منتشر شده : 510165