خسروا طبع فروغی به همین خرسند است

که سخن سنج و سخن دان و سخن آرایی

نکته پرداز سخن سنج ملک ناصر دین

که به تحقیق ندارد سخنش همتایی

گر قدم بر سر شعرا نهی ای مه شاید

زان که خوانندهٔ اشعار شه والایی

دست در زلف رسای تو کسی خواهد زد

که سرش را ننهد بر سر هر سودایی

لب شیرین تو گویا به حدیث آمد باز

که برآورده بسی شور ز هر شیدایی

گر چه روی تو ندیدیم ولی خوشنودیم

که ندیده ست تو را دیدهٔ هر بینایی

تا تو منظور منی دیده فرو دوخته ام

که نیفتد نظرم بر رخ هر زیبایی

چهرهٔ هم چو مهت را همه شب زیر نقاب

هر چه پنهان کنی ای دوست به ما پیدایی

باغ فردوس نخواهند مقیمان درت

نیست خوش تر ز سر کوی تو دیگر جایی

تنم آن روح ندارد که تو تیرش بزنی

خونم آن قدر ندارد که تو دست الایی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165