زیر پای رخش آهن سم تو گردد چو نعل

عاشق سرگشته را گر رو بود در آینه

شاید ار در وصف چون تو شکرستانی شود

بعد ازین ای دوست چون طوطی سخنور آینه

پستهٔ تنگت تبسم کرد چون آیینه دید

همچو اجزای قصب شد پر ز شکر آینه

بهر روی تو به جز آیینهٔ چینی مهر

دیدم اندر روم لایق نیست دیگر آینه

آینه از روح باید کرد رویت را از آنک

برنتابد پرتو روی تو را هر آینه

معدن حسنی و از تاثیر خورشید رخت

همچو خاک کان شود یک روز گوهر آینه

گرچه دودش بر نمی آید ز سوز عشق تو

آتش اندر سینه دارد همچو مجمر آینه

به بستان درآی و ببین بامدادان

به یاد گل روی دلبر شکوفه

چو آوازهٔ روی آن سرو گل رخ

بگیرد همی هفت کشور شکوفه

جهان آنچنان شد که هر جا که باشد

کند مست پیوسته قی بر شکوفه

تعداد ابیات منتشر شده : 510165