ز چین تا بگلزریون لشکرست
بریشان چو خاقان چین سرورست
که فغفور چین باوی انباز گشت
همه روی کشور پرآواز گشت
پس آگاهی آمد ز چین و ختن
از افراسیاب و ازان انجمن
ز هر سو فرستاد کارآگهان
همی چست پیدا ز کار جهان
بگردن بکردار شیران نر
بسان گوزنان بگوش و بسر
همه چارپایان بکردار گور
پراگنده و آگنده کردن بزور
به نخچیر یوزان و پرنده باز
همه مشک بویان بتان طراز
گرازیدن گور و آهو بدشت
بدین گونه بر چند خوشی گذشت
همه دشت چون پرنیان شد برنگ
هوا گشت برسان پشت پلنگ
ببد تا بهار اندرآورد روی
جهان شد بهشتی پر از رنگ و بوی