چار تن سید عمامه سیاه

موی کافورگون وروی چو ماه

چار دیگر بدند آنجا نیز

بنشستیم اندر آن دهلیز

چون که فارغ از آستانه شدم

در رواق کشیکخانه شدم

می کنم خدمت اندر آن درگاه

با خضوع و خشوع بی اکراه

دیدم آنجا به مشهدم گویی

واندر آن پاک مرقدم گویی

خفته بودم شبی به خانهٔ خویش

همچو مرغی در آشیانهٔ خویش

یادم آمد که با « سنائی » من

گفته ام پیش از این به خواب سخن

به که خامه به نظم چست کنم

دفتر تازه ای درست کنم

دیدم این شعرها پراکنده است

دفترم از نظیرش آکنده است

به گزارش ز « پهلوی نامه »

سر بسرگفته ام به یک چامه

تعداد ابیات منتشر شده : 510165