صد بندهٔ بربری تو را بنده شد

بربر بر بنده نه که بربر بر به

ای روی تو از تازه گل بربر به

وز چین و خطا و خلج و بربر به

ای دل تو نوآموز نه ای در غم عشق

حاجت نبود مرا که گویم چون شو

چون نیست پدید در غمم بیرون شو

ای دیده تو خون گری و ای دل خون شو

آوازهٔ قامت خوشش چون برخاست

در خال بباغ در نماز آمد سرو

مؤذن پسری تازه تر از لالهٔ مرو

رنگ رخش آب برده از خون تذرو

من جان و دل خویش از آن دارم دوست

کین داغ تو دارد آن نشان غم تو

دل در ازل آمد آشیان غم تو

جان تا به ابد بود مکان غم تو

هر چند بر آتشم نشاند غم تو

غمناک شوم گرم نماند غم تو

ابریست که قطره نم فشاند غم تو

در بوالعجبی هم به تو ماند غم تو

تعداد ابیات منتشر شده : 510165