گر توی پس مکش زما رگ و پی

ور خدایست شرم دار از وی

ذوالجهل یفعل ماذوالعقل فاعله

فی النائبات ولکن بعد ما افتضحا

تا بود چنین بده ست کار عالم

شادی پس اندهست و راحت پس غم

بد می کنی و نیک طمع می داری؟

هم بد باشد سزای بدکردای!

چون دست بکردم آنچه فرمودی تو

چون دیده بدیدم آنچه بنمودی تو

دل را زوفا چرا بپرداخته ای؟

مانا که مرا هنوز نشناخته ای!

آنی که ز دل وفا برانداخته ای،

با دشمن من تمام در ساخته ای؛

از نیل و فرات و دجله جویی زاید

پس موج زند که پیل را برباید

بعشق و مهر تو آن بحر دور پایانم

که در نیابد چرخ و هوا کرانه من

من آن ترازوم اخلاص و دوستی ترا

که هیچ گنج نتابد سرزبانه من

تعداد ابیات منتشر شده : 510165